ترجمه و شرح (فقال والملا امامه من کنت مولاه فعلي مولاه)


ترجمه و شرح دعاي ندبه (12)

(و در حالي که گروه مردم پيش روي او بودند، پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: هر که را منم مولاي او پس علي هم مولاي او خواهد بود).
شرح- اين کلام پيغمبر را بسياري از علماي عامه در اخبار غدير خم از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل کرده اند هم چنانکه در کتاب کفاية الخصام ص 143 آمده است (1). و در مجلد 9 بحار ص 108 روايتي از سلمان فارسي نقل مي کند که گفت: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا علي من بري من ولايتک فقد بري من ولايتي-» (2) اي علي هر که از تو سلب ولايت نمايد سلب ولايت مرا کرده.
(اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، وانصر من نصره، و اخذل من خذله)
(بار الها دوست بدار هر که علي را دوست دارد، و دشمن بدار هر که علي را دشمن دارد، و ياري کن هر که علي را ياري مي کند، و خوار و تنها گذار هر که علي را خوار و تنها گذارد).
شرح- در مجلد 9 بحار ص 202 (3) از حضرت رضا عليه السلام روايت شده که او از پدران بزرگوارش از رسول خدا نقل مي کند که فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله». و طبق نقل کفاية الخصام اين کلام را أخطب خوارزم موفق بن احمد که از بزرگان علماي عامه است در کتاب فضائل اميرالمؤمنين از ابوهريره نيز نقل کرده است. (4)
بدان که محبت و دوستي ميان دو تن وقتي محقق مي شود که از طرف آن ديگري نفع و سودي به او رسد و يا ضرر و زياني از او برداشته شود که آن بصورت احسان جلوه گر مي شود خواه مادي و يا معنوي و آن وقت مصداق «ان الانسان عبيد الاحسان» تحقق مي يابد. و چون انسان نيازمند و سعادت خواه است و وقتي که ادراک کند سعادت و آخرت او از طرف خالق و پروردگار جهان تأمين مي شود قهرا محبتي از او در دلش پيدا خواهد شد، و لازمه اين محبت فرمان بردن و پيروي کردن از اوست و اين از آثار مطلوب آنست. (5)
و علامت اين نوع محبت هم پيروي کردن و متابعت از دوستان مقرب و فرستادگان اوست هم چنانکه در سوره ي آل عمران آيه ي 31 فرمايد: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله» کسي که ادعاي دوستي خدا را مي کند بايد از رسول خدا پيروي کند تا خدا هم نسبت به او علاقمند گردد.
و دوستي با رسول خدا صلي الله عليه و آله با دشمني با دوست او صادق نيايد، و اين کلام پيغمبر خدا که فرمود: «اللهم و ال من والاه، و عاد من عاداه» دعا و نفرين اوست، و اختصاص به مردم زمان خود ندارد بلکه شامل همه مردم در هر دوره و عصري تا روز قيامت خواهد بود. (7)
در مجلد 9 بحار در صفحه 203 (8) از حضرت رضا عليه السلام روايت شده که پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله درباره علي بن ابي طالب عليه السلام فرمود: «خدايا دوست بدار هر که او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد، و ياري کن هر که او را ياري کند و خوار و پست گردان هر که او را تنها گذارد.»
البته دوستي و ياري کردن آن حضرت در اين دوره و عصر پيروي از او و عمل کردن به دستورات و ابلاغ مقاصد اوست از اخلاق و رفتار حسنه و عقايد حقه و صفات پسنديده آن بزرگوار است.
در کتابي حديثي از حضرت صادق عليه السلام نقل شده که فرمود: «هر که بخواهد بداند که خدا او را دوست دارد بايد اطاعت او را نمايد و از ما پيروي کند مگر نشيندي قول خدا را که مي فرمايد: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله»- آل عمران آيه ي 31- بعد آن حضرت فرمود: به خدا قسم کسي اطاعت خدا را نمي کند مگر آنکه به واسطه ي اطاعتش از خدا او را پيرو ما گرداند، و به خدا قسم بنده اي پيرو ما نمي شود مگر آنکه خدا او را دوست مي دارد، و به خدا سوگند بنده اي پيروي ما را رها نکند مگر آنکه با ما دشمني داشته باشد، و به خدا قسم کسي با ما دشمني نمي کند مگر آنکه خدا را نافرماني کند، و کسي که با عصيان و نافرماني خدا بميرد خدا او را رسوا گرداند و او را در آتش افکند». (9)
در کتاب بحار مجلد 9 ص 408 (10) از ابن عمر نقل شده که پيغمبر اکرم فرمود: «هر که علي را دوست دارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست دارد خدا از او راضي است و هر که خدا از او راضي باشد پاداش او بهشت است- تا آنکه فرمود: کسي که به دوستي و علاقمندي آل محمد بميرد من کفيل او به بهشتم- و آن را سه مرتبه گفت-» البته اين در صورتي است که اين علاقه و محبت او را به پيروي از محبوب وادارد. (11)
در کتاب کفاية الخصام ص 569 سي و پنج حديث از عامه نقل کرده که در غزوه ي خيبر پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «لا عطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله» محققا فردا پرچم جنگ را به مردي مي دهم که او خدا و پيغمبرش را دوست دارد، و خدا و پيغمبرش هم او را دوست دارند.
(و قال من کنت انا نبيه فعلي اميره)
(هر که را من پيغمبر او هستم پس علي امير اوست)
شرح- امير بر وزن فعيل به معني فرمانده و فرمانروا است، و اين از القاب خاص علي بن ابي طالب (ع) است، در مجلد 9 بحار صفحه 247 (12) از ابن عباس نقل شده که گويد شنيدم پيغمبر صلي الله عليه و آله بالاي منبر موقعي که به او خبر دادند که اين لقب (اميرالمؤمنين) براي علي عليه السلام را بعضي از قريش منکرند و قبول ندارند- مي فرمود: «مردم بدانيد که خداي عزوجل مرا بر رسالت شما برانگيخته و به من دستور داده که علي را جانشين خود و امير شما گردانم، و هر که را که من پيغمبر او هستم بداند که علي هم امير اوست که خداي عزوجل او را بر شما امير گردانيده، و به من دستور داده که من آن را به شما ابلاغ و اعلام کنم، و اينک بشنويد و فرمان بريد و امر و نهي او را بپذيريد، آگاه باشيد کسي از شما حق فرمانروائي بر او را ندارد چه در زمان حيات من و چه بعد از وفات من، زيرا خدا او را امير قرار داده و به نام اميرالمؤمنين ملقب ساخته، و قبل از او کسي به اين نام ملقب نگشته، و من مأموريت خود را نسبت به اين دستور به شما ابلاغ کردم، و هر که در اين امر مرا اطاعت کند خداي را اطاعت کرده و هر که نافرماني کند خدا را نافرماني کرده، و پيش خدا عذر و حجتي ندارد و سرانجامش آتش است، چنان که خداوند عزوجل در کتاب خود فرموده: «من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين»- نساء آيه ي 14- «و هر که فرمان نبرد از خدا و پيغمبرش و از حد و مرز او تجاوز نمايد خدا او را در آتش جاويدان سازد و آنان را عذابي است خوار کننده».
مرحوم حاج ميرزا ابوالفضل نوري ثقفي در کتاب شرح زيارت عاشورا ده حديث از طريق عامه نقل کرده که اين لقب (اميرالمؤمينن) اختصاص به آن جناب دارد حتي امام زمان عجل الله تعالي فرجه را هم در زمان ظهورش بلقب «بقية الله » مي خوانند.
در تفسير برهان ذيل آيه مبارکه: «ان يدعن من دونه الا اناثا»- نساء آيه ي 117- روايت شده که مردي خدمت امام ششم عليه السلام رسيد و گفت: «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» حضرت با شنيدن اين سخن از جا برخاست و گفت ساکت شو (و اين سخن را مگو)، اين اسم براي احدي غير از اميرالمؤمنين- علي- عليه السلام صلاحيت ندارد، که خدا او را به اين اسم اختصاص داده، و هر کس به اين اسم ناميده شود و بدان راضي باشد منکوحه خواهد بود، و اگر هم نباشد بدان مبتلي گردد، و اين سخن خداوند است که مي فرمايد: «ان يدعون من دونه الا اناثا و ان يدعون الا شيطانا مريدا»- 4 آيه ي 117- (که به جاي خدا نمي خوانند مگر بتها و موجودات بي اثري که اراده و اختياري از خود ندارند و مگر شيطان بي خبر ويرانگر را).
آنگاه راوي سئوال مي کند پس قائم شما به چه اسمي خوانده مي شود؟ فرمود: به او مي گويند «السلام عليک يا بقية الله، السلام عليک يا ابن رسول الله».
در مجلد 9 بحار صفحه 256 (13) در تفسير «ان يدعون من دونه الا اناثا» از تفسير عياشي نقل شده: «که هر کس خود را به اين لقب ملقب و بدان راضي و خشنود باشد چنين کسي از نظر خباثت و دنائت روحي همانند مخنث است و مفعول و يا بدان مرض مبتلي گردد».
تنبيه: شايد علت اينکه هر کس غير از علي عليه السلام خود را به لقب اميرالمؤمنين معرفي کند ... آنست که چون شأن اميرالمؤمنين امارت و فرماندهي بر مؤمنان است و لازم است که ابتدا خود در صفت ايماني از هر حيث و هر جهت شايسته و جامع بوده باشد تا اين صفت شايسته او گردد (و وضع الشيئي في موضعه) باشد تا مؤمنان از متابعت و پيروي و دستوراتش در جامعه رو به صلاح روند و سعادت دنيا و آخرت آنان فراهم شود، و از اين نظر کساني که شايستگي اين مقام را ندارند و به اين لقب ملقب گردند در صورتي که نه قابليت آن را دارند و نه شايستگي آن را و مردم اينها را به اين نام خوانند، هر کدام همانند مرديست که منکوحه و مفعول ديگران واقع شود و اين صفت زشت در او ظاهر گردد و يا بدان مبتلا شود. (14)
در مجلد 9 بحار 246 (15) رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «در شب معراج خداوند به من فرمود: من براي تو علي را انتخاب کردم و تو او را به رضايت و جانشيني خود بپذير، و من از علم و حلم خود بر وي عطا کردم، و او حقا امير مؤمنان است که احدي از گذشتگان و آيندگان به اين مقام نرسند...».
در مجلد 9 بحار 247 (16) از عبدالمؤمن نقل شده گويد: از امام پنجم ابوجعفر عليه السلام پرسيدم به چه جهت و سببي حضرت علي عليه السلام به لقب اميرالمؤمنين ملقب شد، فرمود: «لان ميرة المؤمنين منه و هو يمير هم العلم» چون غذاي (روحي و معنوي) مؤمنان از اوست، که او آنان را به علم خود اطعام مي کند، و أيضا در همان مجلد همان صفحه از جابر جعفي نقل شده که گويد: به امام محمد باقر عليه السلام گفتم: فدايت شوم براي چه حضرت علي عليه السلام به اميرالمؤمنين ملقب شده؟ فرمود: براي اينکه به آنان علم و دانش اطعام مي کرد آيا نشنيدي نمونه گفته کتاب خداوند عزوجل را «و نمير أهلنا»- يوسف آيه ي 65- راجع به پسران يعقوب پيغمبر است که گفتند براي کسان خويش آذوقه مي آوريم. (17)
توضيح- بدان که انسان را ظاهري و باطني است و همان طوري که ظاهر انسان که همان بدن و اعضاي ظاهري اوست و براي حفظ و بقا و نمو آن نياز به تغذيه است همين طور باطن انسان هم که عبارت از روح و معنويت اوست در بقاء و ارتقاء به مراتب عاليه و کمالات نفساني نيازمند غذاي روحي و معنوي است. چنانکه در تفسير اين آيه ي مبارکه «فلينظر الانسان الي طعامه» عبس: 24- در کتاب کافي از امام ابوجعفر محمد باقر عليه السلام روايت شده که فرمود: «الي علمه الذي يأخذ عمن يأخذه» پس طعام شامل طعام بدن و طعام روح هر دو مي شود. و همانطوري که انسان به غذاي جسمي و مادي خود بايد بنگرد همچنين به غذاي روحي و معنوي خود بايد نظر افکند، و بداند که اين غذا نيز چگونه و از کجا تهيه شده زيرا انسان فقط حيوان نيست که طعام و غذايش همان غذا و طعام مادي باشد. پس لازم است که اين غذاي معنوي او از معدن علم و روحانيت تأمين شود که همان اهل بيت رسول خدايند صلي الله عليه و عليهم، و همان طوري که فرمود: «انا مدينة العلم و علي بابها» تمام علوم از معارف و حکمت از پيغمبر اکرم به اميرالمؤمنين افاضه شده و غذاي معنوي و روحي مؤمنين هم به وسيله آن بزرگوار به آنان افاضه مي شود.
(و قال أنا علي من شجرة واحدة و سائر الناس من شجر شتي)
(و گفت من و علي از يک درختيم و ساير مردم از درخت هاي مختلف و گوناگون مي باشند.)
شرح- در تفسير برهان (18) از جابر بن عبدالله انصاري روايت شده از رسول خدا که به علي عليه السلام فرمود: «مردم از درخت هاي مختلف و متفرقند من و تو از يک درختيم»، سپس اين آيه را قرائت کرد: «و جنات من أعناب و زرع و نخيل صنوان و غير صنوان يسقي بماء واحد»- رعد آيه ي 4- «رأي بالنبي و بک» يعني- و باغهائي از انگور، و کشت و خرما از يک اصل و بن و غير آن که به يک آب سيراب مي شوند، يعني به وسيله پيغمبر و تو.
در تفسير منهج الصادقين از ابو هارون نقل شده که گويد از ابو سعيد خدري خواستم که تو از حال علي بن ابي طالب عليه السلام و آنچه از فضائلي که از او مي داني به من خبر بده و آگاهم کن؟ جواب داد: اي ابا هارون بدان و آگاه باش که من از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: «مردم از درخت هاي مختلفند، و من و علي از يک درختيم، و من اصل آن درختم و علي بن ابي طالب فرع آن درخت، خوشا بحال کسي که به اصل آن تمسک جويد و از ميوه هاي آن بهره مند گردد».
در تفسير برهان ذيل آيه ي مبارکه 24 سوره ي ابراهيم «ألم ترکيف ضرب الله مثلا کلمة طيبة کشجرة طيبة» مي فرمايد: (مگر نديدي خدا چگونه مثلي زد که سخن نيک چون درخت پاکيزه است) که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «من اصل آنم و علي امير المؤمنين فرع آن، و امامان از نسل او شاخه هاي آن، و علم أئمه ميوه ي آن، و شيعيانشان برگهايش هستند» (19)
و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده که فرمود آيه «کشجرة طيبة» مثلي است که خدا براي اهل بيت پيغمبرش زده است، و براي دشمنانشان آيه ي «و مثل کلمة خبيثة کشجرة خبيثة» را، راوي گويد گفتم آيه ي: «توتي اکلها کل حين باذن ربها» را چه مي فرمائيد؟ گفت: مقصود آن است که ائمه شيعيانشان را که در أيام حج و عمره به زيارت مشرف مي شوند حکم شرعي حلال و حرام را براي آنان توضيح مي دهند. (20)
فائدة: تمثيل آن حضرت وجود خود و علي را به شجره ي واحده براي آنست که ميوه و برگ يک درخت از حيث طعم و رائحه و رنگ اختلافي ندارند همگي يک نوع مي باشند، ولي ميوه و برگ درختان مختلف از هر جهت اختلاف دارند و هم از حيث طعم که بعضي شيرين و بعضي ترش و بعضي تلخند، و هم از جهت رنگ و بو، و هم از حيث شکل و مقدار، و از اين نظر گويا مي خواهد به مردم اعلام کند که من و علي از جهت ارشاد خلايق متحديم و اختلافي نداريم.
فائده ي ديگر: تمثيل به شجره براي آنست که از تمام اجزاي درخت بهره مندي حاصل مي شود، هم از ميوه و هم از برگ و هم از شاخه، به علاوه ممکن است از سايه آن هم منتفع شوند. و مردم در هر دوره و زمان از پيغمبر و اهل بيت او عليهم السلام از نظر عقائد و اخلاق و رفتار و گفتارشان حتي از مجاورت با ايشان منتفع مي شوند در مجلد 9 بحار صفحه 289 (21) از جابر بن عبدالله انصاري نقل شده که گفت: سئوال کردم از پيغمبر صلي الله عليه و آله از ميلاد علي بن ابي طالب آن حضرت آهي کشيد بعد فرمود: «اي جابر تو از من سؤال کردي از بهترين مولود در شباهت به عيسي مسيح عليه السلام، خداوند علي را خلق کرد از نور من و آفريد مرا از نور خود و من و علي هر دو از يک نور مي باشيم».

پي نوشت :

1. مرحوم مجلسي در مجلد، 37 بحار ص 108 باب «اخبار الغدير...» ذکر کرده. و نيز مرحوم علامه ي اميني هم در کتاب «الغدير» نقل مي کند.
2. 36 چاپ جديد ص 136 نقل از تفسير فرات بن ابراهيم.
3. 37 چاپ جديد ص 121 از عيون الاخبار. و نيز ص 123 از معاني الاخبار از انس بن مالک. و همچنين در جلد 35 ص 284 از تفسير فرات بن ابراهيم.
4. ابوالمؤيد موفق بن احمد ملقب به «اخطب خوارزم» معروف به: خوارزمي متوفي 568 ه. ق يکي از علماء و دانشمندان بزرگ عامه و صاحب فضائل اهل البيت و مقتل الحسين در دو جزء است.
5. و مي توان گفت که اساسا منشأ محبت و دوستي همان علاقه و کششي است که انسان ذاتا و فطرة به نيکي و نيکوئي دارد، و در هر کجا مشاهده شود، اين محبت و دوستي جلوه گر آيد، و چون ذات حضرت احديت را مستجمع جميع صفات کماليه و جمايله دانند اين علاقه و محبت به صورت کاملي جلوه گر شود.
6. اگر حب و دوستي تو صادق باشد البته او را پيروي خواهي نمود چون محب، مطيع کسي است که او را دوست مي دارد.
7. مرحوم مؤلف در حاشيه يادداشت عبارتي از تفسير صافي نقل مي کند که ترجمه آن اين است «و در حکم رسول است آنان که خدا و پيغمبر خدا به محبت و پيروي آنان دستور داده اند، و آنان امامان و اوصياء هستند چون که محبوب محبوب هم محبوب است». و در اين باره تفسير صافي از کتاب کافي روايتي از حضرت صادق (ع) نقل مي کند.
8. 37 چاپ جديد ص 126 از امالي طوسي.
9. و اين است سر کلمه ي «مودت» که در قرآن آمده است «قل لا أسألکم عليه أجرا الا المودة في القربي».
10. 39 چاپ جديد ص 277 نقل از کتاب «الاربعين» في فضائل اميرالمؤمنين (ع).
11. مرحوم مؤلف اين اشعار منتسب به فردوسي را در حاشيه کتاب آورده است.
هر آن دل که در آن بغض علي است
از او خوارتر در جهان زار کيست.
نباشد مگر بي پدر دشمنش
که يزدان به آتش بسوزد تنش
12. 37 چاپ جديد ص 294 نقل از امالي صدوق.
13. 37 چاپ جديد، ص 331 از تفسير عياشي (ره)، و ظاهرا اين روايت همان روايت قبل است که مرحوم سيد هاشم بحراني صاحب تفسير برهان از تفسير عياشي نقل مي کند.
14. منظور آنست که (بر فرض صحت روايت) تا کسي شايستگي اين مقام حکومت را بر مؤمنان نداشته باشد اين لقب بدو زيبنده نيست. اما در دوره امامان بعد از او، حکومت مسلمانان بدست آنان نبوده، و حکومت امام زمان هم عام است و او امير بر تمام جهانيان است (والله أعلم).
15. 37 چاپ جديد ص 291 نقل از امالي طوسي.
16. 37 چاپ جديد ص 295 نقل از بصائر الدرجات صفار قمي.
17. 37 بحار جديد ص 293 نقل از معاني الأخبار و علل الشرايع صدوق، و تفسير عياشي.
منظور امام در اين روايت کلمه «نمير» و «أمير» است که از کلمه «ميرة» به معناي خواربار و طعامي است که از محل و منبع آن به محلي که لازم است حمل و نقل شود. و البته اين در صورتي است که کلمه «امير» از آن لغت و أجوف يائي باشد، ولي کلمه امير- مهموز الفاء- و از أمر به معناي فرمان است و صورت ظاهر با هم ارتباطي ندارند، و مرحوم مجلسي هم در توضيح و ارتباط اين دو کلمه نسبت به هم (بر فرض صحت روايت) بياناتي دارد و سه قول نقل کرده و توجيه سوم آن اين است كه چون زمامداران دنيا كه بر توده مردم حكومت مي كنند همان طوري كه امور سياسي آنها را بر عهده دارند، امور اقتصادي و تامين وسائل زندگي مادي و نيازهاي جسمي آنها را هم به عهده دارند پس آنها اميرند از دو نظر هم از نظر امارت و حكومت و هم از نظر ميرة و تهيه وسائل معيشت. و اين معنا و حقيقت نسبت به حكومت علي عليه اسلام افزون تر و كامل تر است، زيرا آن بزرگوار علاوه بر آن امور وسيله حيات ابدي و نيروي روحاني آنان را هم عهده دار مي بوده. و شايد بيان مؤلف در ذيل روايت اشاره به همين معنا باشد.
18. اين روايت را تفسير برهان از ابن شهر آشوب و از علماي عامه و خاصه نقل مي كند و تفسير طبرسي كشف الغمه هم آن را نقل كرده اند و تفسير الميزان هم از تفسير برهان و هم در المنثور نقل كرده است.
19. اين روايت در کافي از حضرت صادق (ع) هم نقل شده است و به اين مضمون هم روايات ديگري آمده است.
20. 24 بحار جديد ص 136 باب «انهم عليهم السلام الشجرة الطيبة في القرآن و أعداؤهم الشجرة الخبيثة» و روايت فوق در ص 142 بحارالانوار از تفسير عياشي نقل شده است.
21. مجلد 38 بحار ص 125 نقل از کشف اليقين علامه حلي.

منبع: كتاب شرحي بر دعاي ندبه